امروز برای اولین بار فرصت کردم فیلم یتیم خانه ایران رو (که قبلا از سینما مارکت خریده بودم) تماشا کنم.
سعی میکنم بعدا بیشتر بنویسم.البته نه در مورد ابعاد هنری فیلم بلکه در زمینه برخی دیالوگهای مهم فیلم مثلا گفتگوی حسام با یک انگلیسی درباره لیاقت ادارهی کشور و غیره.
اندیشه هایی از جنس جدال تمدنی با غرب.
پ.ن:
بعد نوشت:
به نظرم اومد اهم مطالب در باب جدال تمدنی با غرب در این نوشته آقای معاف، قابل ملاحظه است.
مدتی هست که به مطالعه زندگینامه علما و دانشمندان روی آوردم. از علمای طراز اول شیعه و متفکران مهم غرب
در این سو مستندهای جالبی تماشا کردم از جمله آیت الله انصاری همدانی که ابتدا با عرفان موافق نبودند اما در اثر مجالست با یک اهل دل حال ایشان تغییر میکند و . .
همچنین رویکرد شهید صدر که به طور ویژه در کتاب «اعتقاد ما» که از زاویه علوم تجربی و فیزیک به اثبات خداوند پرداختهاند کم نظیر بود.
.
.
.
در آن سو هم افرادی برخورد کردم که کارها و اکتشافات عجیبی رقم زدهاند که به سه نفر بسنده میکنم:
اولی کانتور که در مورد مفهوم بینهایت در ریاضیات تحقیق کرد.
دومی گودل که با نظریاتش در بنیان های ریاضیات موجب تحول شد.
و سومی هم گروتندیک که به ارائه یک نقل قولش بسنده میکنم:
هر سه ریاضیدان تأثیر فعالیهای علمیشان بسیار قابل توجه است و قصد ندارم به شذوذات و بعضا حرفها و حالات غیر عادی بپردازم و اگر کمی در اینترنت بگردین شرح حالشان را خواهید یافت و اینکه با درجاتی از اختلالات و نوسانات روحی-روانی عمرشان پایان یافت؛ و بیش از هرچیز ابعاد پیچیده نفس انسان برایم برجسته شد. خصوصا فرد سوم که نوشتهاند در مخالفت با بودجه های نظامی ihes استعفا یا انصراف داد.!
حدیث نوشت:
وَ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السّلام الرُّوحُ عِمَادُ الدِّینِ وَ الْعِلْمُ عِمَادُ الرُّوحِ وَ الْبَیَانُ عِمَادُ الْعِلْمِ.
(بحار الانوار ج 1 باب فرض العلم ص 54)
امام باقر سلام الله علیه، به تعبیری یک پلکان برای رسیدن به معنویت دینی ترسیم نمودهاند:
بیان، پایهی علم است. علم پایه روح است. روح ،پایهی دین است.
منظور از بیان را از خود آیات قرآن شاید بتوان تا حدودی درک کرد. منظور از دین هم برداشتم این است که صرفا باید و نباید ها یا احکام فقهی نیست، هست و نیستها و عقاید و حتی فطریات را نیز شامل میشود.
همیشه دقت و مراقبت میخواد که کجای این پلکان قرار داریم؟ در حال صعود هستیم یا نزول؟
لینک مستند کامل به وقت جام در مورد ویتنام از آپارات:
جدّا فکر میکنم به خاطر دقیقه 19 تا 22 از مستند، یک عذرخواهی تاریخی لازمه. . نه تنها این موضوع بلکه به خاطر تمام تغییر ندادن ظلمهای آشکار که مرتکب شدم و یا بقیه(به ویژه خواص) در جامعه مرتکب شدهاند، باید توبهی مذهبی و اقتصادی و تا حدودی ی کنم.
حاشیه نوشت:
قَالَ عَلِیٌّ (علیه السّلام) أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْکَرِ سِرّاً مِنْ غَیْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْکَرِ جِهَاراً فَلَمْ یُغَیِّرْ ذَلِکَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِیقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمود: ای مردم؛ هنگامی که خواص، منکَری را پنهانی و بدون آنکه عوام بفهمند انجام دهند ، خدای عزّ و جلّ عوام را به گناه خواص عذاب نمیکند. ولی هنگامی که خواص، منکری را آشکارا انجام دهند و عوام، آن را دگرگون نسازند، هر دو گروه مستحق عقوبتی از جانب خدا میشوند.
. بحارالانوار، ج97، ص 78 – 79
جامعیت افکار مرحوم شاه آبادی واقعاً یک سندی برای عرفان است. ببینید گاهی افرادی عارف می شوند و تبدیل می شوند به یک زاهد منزوی صوفی منش؛ خوب این نشان این است که عرفان آنها درست نیست و از دریچه درستی به حقایق زمان نگاه نمی کنند. اگر این طور درست بود، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی بن ابی طالب (علیه السلام) این کار را می کردند.
آدم تعجب می کند از شخصی مثل ایشان که نقطه اساسی او عرفان است. ایشان در یکی از سخنرانی هایشان، وقتی که می خواهند انتقاد بکنند از وضع کشور (توجه کنید که این حرف، حرف یک عالم عارف غیر دنیایی است) به مردم می گویند: وضع ما مسلمانان این جوری است که ما پنبه مان را می فروشیم به خارجی ها یک من شش قرآن، و محصول پنبه را از آنها می خریم یک من ششصد تومان. حالا عدد هم همین جوری بوده یا نه نمی دانم. شاید خواستند تقارنی داشته باشد. بعد گفتند: چرا مسلمانان باید در صنعت عقب باشند که این جوری اتفاق بیفتد؟ و چرا ما باید این طوری باشیم.
بعضی ها به ایشان می گفتند که این چه حرفی است که شما می زنید.اینها مثل عمله ی ما هستند که پنبه ما را می گیرند و بعد، از آن لباس درست می کنند و به ما بر می گردانند! ایشان تقبیح می کند حرف آنها را و می گوید این چه حرفی است که شما می زنید؟ دنیای اسلام باید این جوری ثروتش را از دست بدهد؟ ببنید، ایشان توی عرفان پیشرفت مادی را هم می بیند، زندگی عادی را هم می بیند(97).
آیة الله شاه آبادی حدود هفتاد سال پیش کتاب شذرات المعارف را نوشتند و در مقدمه این کتاب مرقوم فرمودند: بعضی افراد تصور می کنند اروپایی ها نوکران ما هستند و می گویند آنها زحمت تصور می کنند بهره برداری می کنیم! ولی توجه ندارند که آنها مثلا پشم را از ما 10 قران می خرند و به خود ما متری 50 قران می فروشند. پنبه را خرواری 50 تومان می خرند و متری 50 تومان می فروشند. این استثمار و استعمار غرب است. ما باید خودمان زحمت بکشیم. با دسترنج خودمان لباس تهیه کنیم و مایحتاجمان را به دست آوریم، نه آن که نیازمند آنها باشیم(98).
منبع:
http://www.ghadeer.org/Book/852/127746
دو تصویر فوق، متن کتاب شذرات المعارف است. برای خواندن، روی تصویر کلیک کنید تا بتوانید در اندازه بزرگتر مشاهده نمایید.
حاشیه نوشت:
یکی از ثمرات خواندن تاریخ اینست که جدیت به ارمغان میآورد؛ اگر جدی نباشیم، نظریه پردازی های ما در دانشگاه های غرب یا آمریکا و برزیل به وقوع خواهد پیوست!
مقاله «تصمیم گیری و منطق زمانی فازی» سال 2019 که فاینانس هم داشته!
https://arxiv.org/pdf/1901.01970v1.pdf
دکتر لطف الله نبوی در گفت و گو با «مهر»: ابن سینا مؤسس نظریه موجهات زمانی است.
https://www.mehrnews.com/news/134667/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B3%D9%8A%D9%86%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%B3-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D9%8A%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AA-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
قرآن کریم عقول بشر را به سوى به کار بستن هر امرى که استعمال آن فطرى او است و به سوى پیمودن راهى و روشى که به حسب طبع با آن مأنوس است و طبعش آن راه را مىشناسد هدایت میکند و آن عبارت است از مرتب و منظم کردن آنچه را میداند براى به دست آوردن آنچه را که نمیداند، آرى عقل بشر مفطور بر چند نوع تفکر است، مفطور بر این است که مقدماتى حقیقى و یقینى را در ذهنش ترتیب دهد، و از ترتیب آنها به نتایجى تصدیقى و واقعى که قبلا نمیدانسته برسد، و این همان برهان منطقى است، و مفطور بر این است که مقدماتى مشهور و یا مسلّم در برابر خصم را که مربوط به مقام عمل است و سعادت و شقاوت یا خیر و شر یا نفع و ضرر به بار مىآورد و یا انجام آن خوب و سزاوار و یا زشت و ناپسند است و بالآخره مقدماتى از اینگونه امورى که کلا امورى اعتبارى است ترتیب دهد، و خصم خود را ساکت و قانع سازد، و این همان جدل است که خود در منطق، فنى جداگانه است سوم اینکه مفطور است به اینکه در موارد خیر و شر احتمالى مقدماتى (نه چون یقینى در برهان، و نه چون مشهور و مسلّم در جدل بلکه) ظنّى مرتب کند، تا از آن ارشاد و هدایت به سوى خیر مظنون و یا ردع و منع از شر مظنون را نتیجه بگیرد که این فن موعظه است، و این سه طریق تفکر یعنى طریقه برهان و جدل و وعظ را خداى عز و جل در یک آیه از کلام مجیدش آورده و مىفرماید:" ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ" که على الظاهر مراد از حکمت برهان است، به شهادت اینکه در مقابل موعظه حسنه و جدال قرار گرفته.
.
بله در این میان، یک حقیقت دیگر قرآنى هست که نمىتوان انکارش کرد و آن این است که داخل شدن انسان در تحت ولایت الهى و تقرّبش به ساحت قدس و کبریایى خداى تعالى انسان را به آگاهیهایى موفق مىکند که آن آگاهیها را با منطق و فلسفه نمىتوان به دست آورد، درى به روى انسان از ملکوت آسمانها و زمین باز مىکند که از آن در، حقائقى را مىبیند، که دیگران نمىتوانند آنها را ببینند، و آن حقائق نمونههایى از آیات کبراى خدا، و انوار جبروت او است، انوارى که خاموشى ندارد.
امام صادق (ع) فرموده: اگر نبود که شیطانها پیرامون دلهاى بنى آدم دور مىزنند، هر آینه انسانها مىتوانستند ملکوت آسمانها و زمین را ببینند، و نیز در میان روایاتى که بیشتر راویان آن را از رسول خدا (ص) روایت کردهاند این حدیث است که آن جناب فرمود: اگر زیاده روى شما انسانها در سخن گفتن نبود، و اگر پریشانى و آشفتگى دلهاتان نبود، هر آینه شما هم مىدیدید آنچه را که من مىبینم، و مىشنیدید آنچه را که من مىشنوم.
.
و قرآنى بودن این حقیقت منافاتى با سخنان قبلى ما ندارد (که گفتیم قرآن کریم طریقه تفکر فطرى را که خلقت بشر بر آن طریقه است و حیات بشر مبتنى بر آن است پیشنهاد مىکند) براى اینکه رسیدن به ملکوت آسمانها و زمین موهبتى است الهى که خداى تعالى هر یک از بندگان خود را که بخواهد به آن اختصاص مىدهد، و معلوم است که عاقبت از آن مردم با تقوا است، (لیکن نمىتوان کل بشر را از طریقه تفکر باز داشت، به امید اینکه کل بشر مشمول چنین موهبتى شوند)
پ.ن:
برای خواندن متن کامل تر به این لینک و همچنین به اینجا رجوع نمایید؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج5، ص 414 تا ص 460 همچنین در ادامه صفحه 502 تا صفحه 513
پست قبل - برای رفع سوء تفاهم های احتمالی - شاید نیاز به تحلیل و تفصیل بیشتر داشت، اما در حال حاضر به ذکر چند روایت بسنده میکنم که میتواند سازنده و جهت دهنده باشد:
- 87- أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو غَالِبٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اُّرَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِیِّ، قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): إِنَّ أَبَا أُمَیَّةَ یُوسُفَ بْنَ ثَابِتٍ حَدَّثَ عَنْکَ أَنَّکَ قُلْتَ: لَا یَضُرُّ مَعَ الْإِیمَانِ عَمَلٌ، وَ لَا یَنْفَعُ مَعَ الْکُفْرِ عَمَلٌ فَقَالَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): إِنَّهُ لَمْ یَسْأَلْنِی أَبُو أُمَیَّةَ عَنْ تَفْسِیرِهَا، إِنَّمَا عَنَیْتُ بِهَذَا أَنَّهُ مَنْ عَرَفَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) وَ تَوَلَّاهُ، ثُمَّ عَمِلَ لِنَفْسِهِ بِمَا شَاءَ مِنْ عَمَلِ الْخَیْرِ قُبِلَ مِنْهُ ذَلِکَ، وَ ضُوعِفَ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَةً، فَانْتَفَعَ بِأَعْمَالِ الْخَیْرِ مَعَ الْمَعْرِفَةِ، فَهَذَا مَا عَنَیْتُ بِذَلِکَ، وَ کَذَلِکَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الَّذِی لَیْسَ مِنَ اللَّهِ (تَعَالَى).
فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ: أَ لَیْسَ اللَّهُ (تَعَالَى) قَالَ: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»[1] فَکَیْفَ لَا یَنْفَعُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ مِمَّنْ تَوَلَّى أَئِمَّةَ الْجَوْرِ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): وَ هَلْ تَدْرِی مَا الْحَسَنَةُ الَّتِی عَنَاهَا اللَّهُ (تَعَالَى) فِی هَذِهِ الْآیَةِ، هِیَ وَ اللَّهِ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ طَاعَتُهُ، وَ قَالَ (عَزَّ وَ جَلَّ): «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[2] وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِالسَّیِّئَةِ إِنْکَارَ الْإِمَامِ الَّذِی هُوَ مِنَ اللَّهِ (تَعَالَى). ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): مَنْ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ جَاءَ مُنْکِراً لِحَقِّنَا جَاحِداً بِوَلَایَتِنَا، أَکَبَّهُ اللَّهُ (تَعَالَى) یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی النَّارِ.
(الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 418)
57 وَ قَالَ ع [امیرالمؤمنین علی علیه السّلام] إِنَّ أَعْظَمَ الْحَسَرَاتِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَسْرَةُ رَجُلٍ کَسَبَ مَالًا فِی غَیْرِ طَاعَةِ اللَّهِ فَوَرَّثَهُ رَجُلًا فَأَنْفَقَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ وَ دَخَلَ بِهِ الْأَوَّلُ النَّارَ[1].
[1] ( 4) نفس المصدر ج 3 ص 255.
(بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج100، ص: 12)
3 قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو نَصْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْبَصِیرُ الْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ الصَّیْدَلَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْمِقْدَامِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ مَوْلَى بَنِی هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ الْمَخْزُومِیُ[1] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ الْبَصْرِی
قَالَ لَمَّا قَدِمَ عَلَیْنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع الْبَصْرَةَ مَرَّ بِی وَ أَنَا أَتَوَضَّأُ فَقَالَ یَا غُلَامُ أَحْسِنْ وُضُوءَکَ یُحْسِنِ اللَّهُ إِلَیْکَ ثُمَّ جَازَنِی فَأَقْبَلْتُ أَقْفُو أَثَرَهُ فَحَانَتْ[1] مِنِّی الْتِفَاتُهُ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا غُلَامُ أَ لَکَ إِلَیَّ حَاجَةٌ قُلْتُ نَعَمْ عَلِّمْنِی کَلَاماً یَنْفَعُنِیَ اللَّهُ بِهِ فَقَالَ یَا غُلَامُ مَنْ صَدَقَ اللَّهَ نَجَا وَ مَنْ أَشْفَقَ عَلَى دِینِهِ سَلِمَ مِنَ الرَّدَى وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا قَرَّتْ عَیْنُهُ بِمَا یَرَى مِنْ ثَوَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَ لَا أَزِیدُکَ یَا غُلَامُ قُلْتُ بَلَى یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِیهِ- سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمَرَ بِهِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ انْتَهَى عَنْهُ وَ حَافَظَ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ- یَا غُلَامُ أَ یَسُرُّکَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنْکَ رَاضٍ قُلْتُ نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ کُنْ فِی الدُّنْیَا زَاهِداً وَ فِی الْآخِرَةِ رَاغِباً وَ عَلَیْکَ بِالصِّدْقِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَبَّدَکَ[2] وَ جَمِیعَ خَلْقِهِ بِالصِّدْقِ ثُمَّ مَشَى حَتَّى دَخَلَ سُوقَ الْبَصْرَةِ فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ یَبِیعُونَ وَ یَشْتَرُونَ فَبَکَى ع بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ یَا عَبِیدَ الدُّنْیَا وَ عُمَّالَ أَهْلِهَا إِذَا کُنْتُمْ بِالنَّهَارِ تَحْلِفُونَ- وَ بِاللَّیْلِ فِی فُرُشِکُمْ تَنَامُونَ[3] وَ فِی خِلَالِ ذَلِکَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ فَمَتَى تُحْرِزُونَ[4] اَّادَ وَ تُفَکِّرُونَ فِی الْمَعَادِ- فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الْمَعَاشِ فَکَیْفَ نَصْنَعُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السّلام) إِنَّ طَلَبَ الْمَعَاشِ مِنْ حِلِّهِ لَا یَشْغَل عَنْ عَمَلِ الْآخِرَةِ فَإِن قُلْتَ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الِاحْتِکَارِ لَمْ تَکُنْ مَعْذُوراً فَوَلَّى الرَّجُلُ بَاکِیاً فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَقْبِلْ عَلَیَّ أَزِدْکَ بَیَاناً فَعَادَ الرَّجُلُ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ اعْلَمْ یَا عَبْدَ اللَّهِ أَنَّ کُلَّ عَامِلٍ فِی الدُّنْیَا لِلْآخِرَةِ لَا بُدَّ أَنْ یُوَفَّى أَجْرَ عَمَلِهِ فِی الْآخِرَةِ- وَ کُلُّ عَامِلِ دینا [دُنْیَا] لِلدُّنْیَا عُمَالَتُهُ[1] فِی الْآخِرَةِ نَارُ جَهَنَّمَ ثُمَّ تَلَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَوْلَهُ تَعَالَى- فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا. فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى
(الأمالی (للمفید)، النص، ص: 119)
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ یُذَکِّرُهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِیُنْسِیَهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ یَتَمَادَى بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ[1] بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِی.
بهترین ترجمه ای که برای آیه 75 سوره طه یافتم، برای آیت الله صادقی تهرانی است:
پ.ن:
1- این کتاب (مغز و خلاقیت) ترجمه شده و میتونید از اینجا تهیه کنید.
2- متن درج شده، بخشی از سخنرانی آقای ارنست پیوپیل، روانشناس آلمانی است.
حاشیه نوشت:
لطفا نمونه ای که داخل پردانتز در متن سخنرانی اشاره شده با دید علمی و روانشناسانه بخونید و تحلیل کنید. (نوعاً با انتخاب متن از اینجا قصد بی احترامی به شخصیت و نهاد و بانوان -در هر جامعهای- رو نداشتم، امیدوارم مفید باشه و البته ممکنه بخشی از اونم قابل نقد باشه)
چندی پیش با یکی از اطرافیان، گفتگوی صمیمانه ای داشتم که با توجه به پستهای پیشین، مناسب دیدم به شکل پخته تر در وبلاگ منتشر کنم.
بحث در رابطه با پیشرفت و الگوی پیشرفت بود و این سؤال قدیمیِ همیشگی که ژاپن چگونه پیشرفته شد و غیره. اگر با آثار شهید آوینی آشنا باشید، حتما خوانده اید که ایشان در یکی از مقالات خود، مؤلفه هایی از فرهنگ کشور ژاپن ذکر میکند و نهایتا نتیجه میگیرد که ما نمیتوانیم به روش ژاپنی ها پیشرفته شویم و باید به نحوی دنبال الگوی بومی خودمان بگردیم که مطابق با فرهنگ دیرینه خود ما باشد.
(برای اطلاعات بیشتر مقاله شهید آوینی را از اینجا بخوانید)
اما بعدها در محافل علمی، به سؤال مبنایی تر برخوردم که اساسا مطلوبیت روشمندی بر چه چیز استوار است و آیا «روش» بما هو روش!! لازم و دستیافتنی است ؟
این سؤال وقتی جدی تر نمایان میشود که در مواجهه با غرب به این نکته بر خورد میکنیم که برخی فیلسوفان علم، کتب و آثار علیه "روش علمی" منتشر کرده اند. و ماجرا تازه از اینجا آغاز میشود :
چگونه در نقد روش، سخن بگوییم به روش خودمان یا به روش غرب ؟؟ توضیح اینکه یکی از اساتید در محفلی علمی سخنرانی میکرد و به بیت از شعر مولوی ارجاع داد با این مضامین «آنچه در وهم ناید آن شوم» و این یعنی دستکم در گذشته و تاریخ ادبیاتمان حرفهای قابل تأملی وجود دارد که در قالبهای مرسوم علمی و روشهای مصطلح نمیگنجد.
یا اینکه استاد دینانی نیز در کتاب «پرسش از هستی و هستیِ پرسش» به این موضوع اشاره کرده اند و مشکل اصلی کسانی که همواره به روش التزام دارند را عدم توانایی در تفسیر وحدت و کثرت و در حقیقت ناتوانی از سخن گفتن دربارهی «روشِ روشها» عنوان میکند.(1)
لذا به نظر میرسد که چه به روشمندی پایبند باشیم و چه پایبند نباشیم، همچنان روش بر تبیین ما حاکم است. و سؤال اینجاست که روش دقیقا به چه معناست ؟
گرچه کمتر از آن هستم که درباره مهمترین مسائل فلسفی نقد یا نظر بدهم، غرض انتشار افقها و یافته هاست.
معنای روش میتواند ناظر به «هدف» و یا «وسیله» باشد:
ناظر به هدف بدین معنی که: روش همان چیزی است که جهت میدهد به تبیین علمی در نسبت با هدف.
ناظر به وسیله بدین معناست که: روش چیزی است که وضعیت، شکل، هیئت و نظم تبیین ما را برای رسیدن به هدف مشخص میکند.
ایده این تقسیم بندی را از روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و از آثار علامه محمدتقی جعفری وام گرفته ام که به شرح ذیل است:
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:
ذَرِ المَطَامِعَ، وخالِفِ الهَوَى، وزَیِّن العِلْمَ بسَمْتٍ صالِحٍ، نِعْمَ عَوْنُ الدِّینِ الصَّبرُ، لو کانَ الصَّبرُ رجلًا لکان رَجُلًا صالِحاً. (دعائم الإسلام، ج2، ص: 534)
همچنین علامه جعفری قریب به این مضمون بیان میکنند:
دانشمندان علوم پزشکى و علوم طبیعى باید با طرق و وسایل و ابزار خاصّ خود، به عنوان عوامل ضرورىِ «حیات معقول» که مربوط به ابعاد عینىِ زندگی انسان است فعالیت نمایند. اما نوعى دیگر از علوم که باید با اهمیت حیاتى مورد توجه قرار بگیرند، علوم انسانى است؛ آنچه که به عنوان «جهت» میتواند در علوم انسانى، در اسلام مطرح شود،(2) بهبود اخلاقى و روانىِ انسانهاست، نه فقط شناخت نمودها و رفتارهاى انسانى؛ و آنچه که اسلام از علوم انسانى میخواهد، شناخت نهادهاى متنوع و استعدادهاى گوناگون انسانى است.
لذا «روش» عنصری اساسی در الگوی پیشرفت است و اگر بخواهیم در علم پیشرفت کنیم باید علم را به روش صالح زینت دهیم. چگونگی این امر خارج از حوصلهی این متن است و شاید در آینده بپردازم.
پ.ن:
1- لازم به ذکر است که اصل مسئله تببین مبتنی بر وحدت به مثابه الگو یا روش، اختصاص به فلاسفه یا عرفای مسلمان ندارد و افرادی مانند کیچر یا فریدمن درباره الگوی وحدت و تبیین علمی (هرچند ناقص و قابل نقد) سخن گفته اند. اینجا و اینجا را بخوانید.
2- علامه جعفری از "جهت" در علوم انسانی سخن گفتند اما بعید نیست در علوم دیگر از جمله مهندسی بتوان روش را متصف به ویژگیهای خاص بومی و فرهنگی و غیره کرد. برای اطلاعات بیشتر مصاحبه دکتر یاماکاوا از اینجا و یا کاملتر را از اینجا بخوانید. (ارجاع شهید آوینی به «کامی» (kami) در مقاله راز سرزمین آفتاب و همچنین دکتر یاماکاوا به آن جالب توجه است)
حاشیه نوشت:
پیشتر نوشته بودم که شهید آوینی قلب تمدن غرب را نشانه گرفته است و در مقاله راز سرزمین آفتاب به خوبی این کار را انجام داده است؛ آنجا که میگوید:
توسعه تکنولوژیک در مقیاس کلی و تاریخی به انسان هایی نیاز دارد که بتوانند از یک نظم انتزاعی که به سوی مطلق شدن میل می کند تبعیت کنند و فردیت خود را در جمعی با غایات مشترک مستحیل سازند. جامعهای چنین، با مدینه ات اجتماعی، مورچگان و موریانهها و زنبوران عسل قابل قیاس است و بر این قیاس، داعیهی فردگرایی در غرب تزویری بیش نیست. فردیتِ انسان در تمدن غرب، فردیتِ حقیقی نیست؛ فردیت او فردیت مورچهای است که رشتهی جبر غرایز خویش را بر گردن دارد و از این روی، خود میانگارد که آزاد و مختار است، حال آنکه جبرِ صورتِ همان سپهری را یافته است که او در آن میزید. فردیتِ آن کس که مجبور است فردیت حقیقی نیست چرا که حقیقت فردیت در اختیارِ کامل، فعلیت مییابد. .
#مقتدر_مظلوم
وقتی میگیم رهبری مظلومه؛ از ناحیه لیبرالهای غرب زده و متحجرین مقدس مآب تحت فشاره، یه عده فکر میکنند داریم به رهبری اهانت میکنیم یا ایشون رو تضعیف میکنیم، سریع موضع میگیرن که آقا چرا اینو میگید اتفاقا رهبری اقتدار داره!
این عزیزان تحلیلشون غلط نیست و ما بهشون بیاحترامی نمیکنیم ولی از سر محبت، از سر دلسوزی، از سر علاقه به ولایت فقیه و رهبری اینجوری میگن؛ وگرنه ما منکر اقتدار نظام نیستیم ولی مظلومیت رهبری و تحت فشار بودن وی مسئله جدیدی نیست!
پیش از ایشون، جد مظلومشون، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام هم تحت فشار بود و تحت فشار منافقین و متحجرین آشوبگر در لشکر خویش، قرار گرفت و مجبور شد جنگ با معاویه رو نیمه کاره رها کنه و با مظلومیت، حکمیت ابوموسی اشعری و عمروعاص رو پذیرفت!
پیش از ای، حضرت مجتبی علیه السلام تحت شدیدترین فشارها قرار گرفت و سران لشکرش بالاخص نزدیک ترین آنها یعنی عبیدالله بن عباس به او خیانت کرد و مجبور شد صلح معاویه را بپذیره و نزدیک ترین کسانش یعنی همسرش به او خیانت کرد و با زهر جفا امام رو شهید کرد!
پیش از ای، اباعبدالله علیه السلام بود که مثل آب خوردن سر از تنش جدا کردند و بدنش زیر سم اسبها لگدمال شد و زن و بچهش به اسارت رفتن!
پیش از ای، ائمه هدی علیهم السلام یکی به یکی شهید شدند و در مظلومیت مطلق ماندند! مگر در دعای ندبه نمیخونیم: "فقتل من قتل و سبی من سبی و اُقصی من اُقصی"؟ حتی کفن و دفن آنان هم پنهانی بود!
خیلی دور نرویم! #جام_زهر قطعنامه ۵۹۸ در زمان امام خمینی یعنی چه؟!
"کشور ایران و ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی مظلوم است. ما مظلوم واقع شدیم. مظلومیم، اما ضعیف نیستیم. مثل امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)؛ مظلوم بود، اما از همهی مردان زمان خود قویتر بود. مثل همهی اهل حق؛ مظلوم بودند، موردانکار واقع شدند، ظلم شدند، اما ضعیف نبودند. ما ضعیف نیستیم، مظلومیم. اینمظلومیت را هم نمیگذاریم تا آخر طول بکشد؛ تحمل نمیکنیم. ما مقتدر مظلوم مقتدریم." امام ای
بله نظام جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب اقتدار دارد، اقتدار داخلی و اقتدار خارجی، اما به این معنا نیست که تحت فشار نیست و برخی تصمیماتش تحت فشار نبوده!! مگر برجام نمونه این قضیه نیست؟! مگر نظام مقتدر ما تحت فشار برجام رو نپذیرفته؟! و .
بهتر است خودمون رو فریب ندیم؛ بله ما مقتدریم اما مقتدر مظلوم و این اهانت نیست.
✅ #داود_مدرسی_یان:
http://eitaa.com/joinchat/3604742157Cf3fa1341d3
بیانات و مواضع اخیر امام ای در ماجرای گرانی بنزین، از بعد داخل و خارجی جای تأمل دارد و إن شاء الله این موضوع به ضرر گرگهای آنسوی مرز و منافقین تمام میشود. (یه دلالتهای این به ضرر تمام شدن نمیپردازم، شاید در آینده بنویسم)
.
اخیرا به نقد قابل تأملی از دکتر گلشنی برخورد کردم و همچنین تعریف ایشان از منش شهید صدر. احساس کردم حرف نگفتهی بخشی از دانشجویان (از جمله حقیر) و شاید بعضی از طلاب و البته با درجات مختلف باشد:
«.نکتهی مهم دیگر جاذبهی شهید صدر بود. الان نه در حوزه ها و نه در دانشگاه های ما جاذبه نیست. در سوئد با یک شخص لیبیایی ملاقات داشتم که میگفت در عراق با آیت الله صدر ملاقات و مباحثه داشتم. این شخص آن قدر تحت تأثیر شهید صدر در آن ملاقات قرار می گیرد و فی المجلس شیعه می شود. آن قدر تحول در این فرد حاصل شده بود که در سوئد به جنگ با مجاهدین خلق پرداخته بود به طوری که روزی حمله کردند و خانهاش را غارت کردند.» لینک مصاحبهی دکتر گلشنی
.
.
به نظر میرسد از سخن گهربار امام علی(سلام الله علیه) به طور ضمنی میتوان مسئلهی کارکرد و جذابیت علمی و عوامل و موانع آن را استنباط نمود:
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): عَشَرَةٌ یُفَتِّنُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ غَیْرَهُمْ ذُو الْعِلْمِ الْقَلِیلِ یَتَکَلَّفُ أَنْ یُعَلِّمَ النَّاسَ کَثِیراً وَ الرَّجُلُ الْحَلِیمُ ذُو الْعِلْمِ الْکَثِیرِ لَیْسَ بِذِی فِطْنَةٍ وَ الَّذِی یَطْلُبُ مَا لَا یُدْرِکُ وَ لَا یَنْبَغِی لَهُ وَ الْکَادُّ غَیْرُ الْمُتَّئِدِ وَ الْمُتَّئِدُ الَّذِی لَیْسَ لَهُ مَعَ تُؤَدَتِهِ عِلْمٌ وَ عَالِمٌ غَیْرُ مُرِیدٍ لِلصَّلَاحِ وَ مُرِیدٌ لِلصَّلَاحِ وَ لَیْسَ بِعَالِمٍ وَ الْعَالِمُ یُحِبُّ الدُّنْیَا وَ الرَّحِیمُ بِالنَّاسِ یَبْخَلُ بِمَا عِنْدَهُ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ یُجَادِلُ فِیهِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ فَإِذَا عَلَّمَهُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْهُ. (منبع: الخصال)
ده نفر هستند که خودشان و دیگران را به فتنه میاندازند.
۱. کسی که علم کمی دارد اما با سختی میخواهد به دیگران علم زیاد بیاموزد.
۲. و مرد بردبار و صبوری که علم زیادی دارد اما فطانت و زیرکی ندارد.
3. و کسی که طلب میکند آنچه را درک نمیکند و شایستهی آن نیست.
۴. و فرد کوشایی که در کار، تأنی ندارد و عجول است.
۵. و کسی که کاری را با تأنی و آرامی انجام میدهد ولی همراه این تأخیر در کار، علمی ندارد.
۶. و عالمی که اراده شایسته شدن ندارد (امر شایسته را نمیخواهد.)
۷. و کسی که اراده شایسته شدن دارد (خواستار امر شایسته است) اما عالم نیست.
۸. و عالمی که دنیا را دوست دارد.
۹. و کسی که با مردم مهربان است در حالی که از آنچه نزد اوست بخل می ورزد.
۱۰. و طالب علمی که با شخص عالم تر از خود بحث می کند و هنگامی که آن شخص چیزی به او میآموزد از او قبول نمیکند.
.
.
.
به گفتهی مرحوم محمد جواد مغینه در شرح نهجالبلاغه (فی ظلال نهج البلاغه) ، مسلمانان روى گنجهاى بزرگى نشستهاند گنجهایى که غربىها فاقد آنند؛ ولى داراى علوم و دانش هایى هستند که سبب برترى آنها در مسائل ى و اقتصادى شده است. ما مالک گنج و ثروتیم و آنها مالک علم و خبرِگی و به همین دلیل آنها حتى بر گنجها و ثروتهاى ما حکومت مىکنند آنها به زبان عمل مىگویند: (رَّبِّ زِدْنِی عِلْماً) و ما به زبان کسالت مىگوییم (زدنی جهلاً).
بخشی از متن عربی شرح حکمت 147 نهج البلاغه:
(فإنّ العلم هو المقیاس الوحید لفهم الحیاة و القوة و التفوق فی کل میدان، و لکل خطوة تخطوها البشریة الى الأمام. و غیر بعید أن یتصل العلماء غدا أو بعد غد بمخلوقات عاقلة متحضرة فیما وراء مجموعتنا الشمسیة، و یعملوا معا على تقدم الحیاة، و یصبح عصرنا بالقیاس الى ما یأتی تماما کالعصر الحجری بالقیاس الى هذا العصر. و بهذا نجد تفسیر قول الإمام : (و العلم حاکم، و المال محکوم علیه) و الشاهد الناطق العادل بهذه الحقیقة هو نحن العرب،نملک الکنز و الثروة، و الغرب یملک العلم و الخبرة، فحکم و تحکّم بکنو و ثروتنا، و نحن نتفرج کالجالسین على مقاعد السینما. قالوا بلسان العمل: ربی زدنی علما. و قلنا بلسان الکسل: زدنی جهلا)
گرچه در برههای از تاریخ ممالک اسلامی، فرهنگ و جو غالب در جامعه بیاعتنایی به علم و ثروت اندوزی حُکام بوده است با این وجود، نقد مرحوم مغنیه شامل عموم مسلمانان نیست و فعالیت و بینش افراد خبره در در میان علمای اسلام هر چند معدود، قابلیت سرمشق گرفتن دارد. در این زمینه سیره علمایی نظیر سید ابوالقاسم خوانساری ریاضی و آیت الله سیدمحمدکاظم عصار خواندنی و قابل تأمل است.
همچنین به طور کلی به عنوان یک جوان دانشجو که تجربهی فراز و نشیبهای مختلف در عرصهی مهندسی، صنعت و علوم انسانی دارم، احساس میکنم پس از عصر اطلاعات و عصر مفهومی، برای تحقق تمدن نوین اسلامی نیاز به رقم زدن عصر روایت میباشد. اگر دانشگاه و حوزه جداگانه به روایتگری بپردازند به همان نسبت کارکرد و جذابیت خود را از دست خواهند داد و در مقابل در صورتی که هر دو درون یک روایت واحد حضور پیدا کنند، کارکرد و جذابیت، رو به پیشرفت میرود و آنگاه "روایت فتح" به معنای واقعی کلمه رقم میخورد.
1- در مجموعهی مستند حدیث سرو، زندگینامه سیدمحمدکاظم عصار رو ببینید: قسمت اول - قسمت دوم - قسمت سوم - قسمت چهارم
2- در مورد مسئلهی جذابیت در حوزه و دانشگاه، پیشنهاد میکنم کتاب «در جستجوی ثریا» (نوشتهی شیخ عبدالرسول کشمیری با تصحیح سعید عاکف) رو مطالعه کنید.
3- غرض از این پُست، ترسیم افق برای اصلاح روش است و امیدوارم سیاهنمایی یا ترویج نا امیدی تلقی نشود!
4- از نظر لغوی به جای روایت، میتوان از کلمهی قصه هم استفاده کرد؛ قصه در اصل به معنای تتبّع و دنبال کردن یا دنبالهسازی یا پیگیری است اما چون کلمهی قصه در اصطلاح فارسی با داستان گره خورده است و اینکه خود "داستان" یکی از اضلاع عصر مفهومی است، از کلمهی "روایت" استفاده کردم. تفاوت عصر روایت با عصر مفهومی، در این است که در عصر روایت، روایتها ما را به الگو و امام به عنوان خلیفه خداوند نزدیک میکند اما در در عصر مفهومی، یک انسانِ الگو برای تبعیت، تعریف نشده.
درباره این سایت